حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور

ساخت وبلاگ
سلام وبلاگ اومدم اراجیف گویی...الان که دارم تایپ میکنم تو خونه خودمونم،و با لب تاب محمدم تو حال قراعته اقایونه صداشونو میشنوم اومدم این اتاق و باید تظاهر کنم نیستم تظاهر کردنو که خوب یاد گرفتم تظاهر به نبودنم یکی از موارده که البته اصلا سخت نیس کاش میشد چشامو ببندم و وقتی باز میکنم تو دنیای دیگه و شرایط دیگه ای باشم کاش میشد تظاهر به نبودنم به تظاهر ختم نمیشد دلم خیلی میگیره وقتی به ایندم فک میکنم وبلاگ خیلی حالم بد میشه از چیزایی که وجود داره تو زندگیم و نمیتونم تغییرشون بدم امروز دیگه تند با رضا برخورد کردم نمیدونم چرا برخورد و برداشتش از من این بود خب طبق معمول به این میرسیم که هر کسی توانایی و شعور اینو نداره که جواب دادن منو به پای چیز دیگه ای نداره امروز بهش گفتم واسه خودم متاسفم که برداشتت از من این بوده بماند که چقد غلط کردم شوخی کردم بست به دمش ولی فک کرد من نمیفهمم ته تهش فکرش یه چیز دیگه بوده از برخورد خوب من،یه جماعتی هستن تو دنیای اطراف من که برداشتشون از دختر خوب اینه که وقتی یه ادم بهش سلام میکنه درجا بگن خفه شووو بیشعور احمق....همین ینی ته خوبی ،چی بگم بخدا شایدم همه درست فک میکنن من بدم اخه خدا اصلا هدفت از خلقت من چی بوده چرا از اول من متفاوت با اطرافیانم فک میکردم از ظاهرم بگیر تا ته ته ته باطنم یه چیز دیگس با اطرافیانم فرق داره خدایا حالمو خوب کن این منم....من حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 12:24

سلام وبلاگ دلتنگت بودم و البته گاهسی بهت سر میزدم ولی با گوشی و فقط نظراتو میخوندم هیچی به اندازه تایپ کردن با کیبورد کامپیوتر به من کیف نمیده و به همین دلیل این لذتو از خودم نگرفتم و صبر کردم تا بیام اینجا  پستمو اینجا تایپ کنمتو خونه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد فک میکردم میرم خونه و قراره خییییلی بهم خوش بگذره ولی راستش خیلی خوش نگذشت روز اولش که با دوستام بیرون رفتم بهم چسبید چون تا مرض دل درد خندیدیم نا گفته نماند که وقتی بلیطمو از دس دادم و جنجالی که با پسر چشم قشنگ سر بلیط داشتم هم بهم چسبید بعد از اون به نظررتون چه حس خوبیه وقتی از قطار پیاده شی و ببینی با کمال نا باوئری ولی اون اومده دنبالت...خب اولش که داشتم میدویدم به سمت زیر گذر فقط برام رسیدن ه زیر گذر ایستگاه مهم بود بعد که حضور اون پسره رو کنارم حس کردم که داشت التما سمیکرد شمارشو بگیرم یک مبهم استرس وارد شد ولی یه دقه رفتارمو در مقابل این جور ادما مث همیشه یادم اومد و یه دقیقه ایستادم و بهش گفتم شماره نمیخوام کاملا مودبانه گفتم شماره نمیخوام بماند که اون قانع شد یا نه ولی من به راهم ادامه دادم وارد ایستگاه شدم و تازه فهمیدم داره همچنان اصرار میکنه ولی من حرفمو بهش زده بودم و دلیلی برای توجه به اون نمیدیدم و رفتم سمت پنجره ایستگاه تا ببینم محمد اومده دنبالم یا نه و خحب باید بگم ینی شایسته اس که بهم حالت سنکوب بهم دس داد وقت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام وبلاگم  از چی بگم برات وبلاگی؟خیلی دوس دارم شنبه بشه دوشنبه بشه بیام اینجا چیزی بگم ولی به جای جاش که میرسه میبینم حرفی نیس یا نه شایدم حرفی هس اونقد زیاده که نمیدونم چی بگم از کلکی که دیشب سوار کردم رو فرار کردن از ...بگم یا از شبی که با شقایق گذروندم و چیزایی که فهمیدم ربط شقایق به سبحان یا ربط سبحان به شقایق گیر بودن امیر حسین رو سوگند یا دوس دختر کسری که شده دوست شقایق از چی بگم از اینکه علی کردستانی به باباش قول داده که دوس دختر نگیره و البته این ربطی به من نداره یا قطع ارتباطم با.... ببین میدونی وبلاگ خوشحال شدم ولی فقط از اینکه شقایق بهم گفت تصور بدی نمیشه از تو وقتی ادم میبینتت بهش گفتم روزای اول چی بود تصورت از من گفت تصور یه دختر که از چشماش داره شیطنت میباره و به شدت اجتماعیه و الببته بلده حریم و حرمتا رو حفظ کنه خب این خوشحالم کرد راستی از بادین برات گفتم نه نگفتم از بادین تو دفترچه ام نوشتم و البته امیدوارم کسی نخونه و هزار جور فک بکنه بیش خودش در واقع جای این حرفا فقط و فقط تو وبلاگمه نه هیچ جای پیگه ای  و من خوشحال میشم که این تو در باره این چیزا حرف بزنم و خوشحال تر میشم که موورد نقد قرار نمیگیرم خببب بادین ...بادین کوچک ترین بسر کلاس ماس متولد79 ببین خیلی متفاوته خیلی تو خودشه به هیچ کسی توجه نمیکنه قیافه جالبی داره تیبایی میزنه که من دوس دارم کفش کالج میبوشه حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام دوباره من ،تو یه روز دومین پستیه که میزارممدت ها بود این طور نشده بود یاد دوران مزخرف کنکورم افتادم دلم خواستبنویسم دلم توصیف خواست همین از سر کلاس داستان نویسی دارم میام کلاس جالابی بود شاید حضور توی اون کلاس باعث اومدن و گذاشتن دومین پست در امروزم میشه شاید اون دلیل حس خوب توصیفه اخه توصیف زیاد کردیم منم اومدم توصیف کنم امروز و الان این لحظه مو برای وبلاگم پشت میز گوشه سمت چپ سایت دانشگاه رو به روم یه پنجره اس سمت چپم یکی هممیشه تو سایتپررره پسره و من تنها دختر سایتم اغلب،الانم همینطوره یدونه دختر دیگه بود ولی داره رو لب تاب یکی دیگه با یه پسره ای کار میکنه ینی تنها دختری ام که الان پشت یه سیسنتم نشستم تو سایت و دارم تایپ میکنمک یه مانتو سبز پررنگ کوتاه پوشیدم باشلوار دم پای مشکی و کفش مشکی و مقنعه مشکی،پالتو ام داشتم البته که الان درش اوردم و پشت صندلی اویزون کردم همه میگن پالتوم قشنگه وبهم میاد و این حس خوبی بهم میده رنگ پالتوم سبز یشمیه یه زردی خیلی کمی از نور خورشید موده که داره تمام مقاومتشو میکنه برای نرفتم و یه ذره ام مونده رو بالکن سمت چپم اب و هوای اون طرف تهران خیلی خاکستریه ولی خب اینجا خوبه و البته شدیدا سرد از لابلای پرده کر کره ای رو به روم یه برج بلندو میبینم که بنظر میاد خیلی دور باشه ام و جالبه با این همه دوری یه پرچم ایران هم به بالاش نصبه و داره تکون میخور حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام قرار نبود بیامولی اومدم مث دیروز که اضافه بر سازمان اومدم امروز هم همینطور بود دارم از سالن ورزشی دانشگاه میام الان مثلا من ورزشکارم خودمو کشتم رفتم 150 کالری سوزوندم یک ای ایی راه انداختم یکی ندودنه فک میکنه از صب دارم میدوم کلا اتفاق خاصی تو امروز نبود جز اینکه خواب موندم و از دوتا کلاس امروز جا موندم و اومدم به کلاس سوم برسم که تشکیل نشد واقعا عالی بود ینی خیلی هم بد نبود بجاش متوجه شدم اردوی جمکران فردا برای دخترا هم هست اسم نوشتم و فردا راهی زیارتم عای عم زاعر حضرت معصومه و البته مسجد جمکران جمکران که از خیلی بچگی نرفتم ولی حرم حضرت معصومه پارسال که از کربلا برمیگشتییم برای اولین بار رفتم و زیارت کردم و فردا دومین باره که دارم میرم خوشحالم بهرحال نادیا هم میاد امشب هم میاد اتاق من میمونه،تا صب از اونجا با هم بریم دلم یه همچین چیزی میخواست یه چیز جدید یه محیط یه جای جدید ای لاو یو دانشگاه صدا سیما با این برنامه هات از تعاترایی که میبری و سینمای چسبیده بهت تا برگزاری زارت و زورت اردو و همایش ای باحال مطمعنم برم مشهد دلم برای اینجا تنگ میشه؟؟؟!! کفم برید وقتی سالن ورزشیشو دیدم چققققده بزرگ بود کیف کردم اتفاق دیگه ای که خب نیفتاد. امروز حالم بهتره از دیروز خدایا شکر یا حق! حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25


سلام

بدترین اتفاق سال هم افتاد تا امسال بگه منم دارم برات فک نکن خیلی داره خوش میگذره

بی بی مریض شد...تشنجش کرد....رفت ای سی یو...رفت کما....و تهش نتونست مقاومت کنه....

بی مادربزرگ شدم

بی بی عزیز دلم رفت...غم بزرگی بود

خدای بی بی مو ببر جای خوب بهشتت

یا حق!

حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

بعد از کلی بحران الان اینجام اخریش برمیگرده به بحران شدید فکری دیشبمنمیدونم براتون پیش اومده یا نه ولی خب شده که بخوایین گاهی یه حرفی رو بزنین ولی نتونین...منظورم اینه یه چیزی رو که نباید بگین دلتون بخواد بگید ینی ...ینی ...اصن بزا ملموس ترش کنم شده مثلا یکی که ارزوتونه صداتون کنه...صداتون کنه ینی اسمتو تایپ کنه با سه تا نقطه و منتظر باشه شما بگید بله ولی دلتون نخواد بگید بله از عمق وجودت داد میزنی جان دلم....!ولی لعنت به شرایط پیش روت وقتی جان دلمو بله تایپ میکنی فقط خود ادم میفهمه چه چیزایی رو تیکه تیکه میکنی تو دلت وقتی میگی بله ولی جوات بله نیس بدتر میدونی چیه بدتر اینه طرف حسابت منتظر همون بله باشه ینی بجای اینکه اون مشتاق جواب "جان دلم "باشه تو مشتاق گفتن جان دلم باشی دیشب جان دلم که نه....ولی وقتی صدا کرد اسممو طاقتم طاق شد گفتم جانم؟!!! اخ اخ اخ وقتی برگشت گف چیشد،گفتم هیچی...حتی یه لحظه میخواستم بگم ببخشید اشتباه ارسال کردم ولی دیدم بدترش نکنم بهتره خیلی روانم بهم میریزه وقتی باهاش حرف میزنم تا دو روز بعدش نمیتونم خودمو جم کنم لعنت به من ضعیف لعنت هه عاشق اون وقتی ام که گف تو رو خدااا فک کن من محمدم نظرت چیه...یا وقتی گف میخوام از این به بعد دیگه همهههههه چیزو بهت بگم تا کمکم کنی .......و عاشق خودمم وقتی باز، زور دلم به کلمات ساخته شده توسط عقلم چربید و گفتم من نوکرتم هستم حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام حوصله ندارمدلم یه عالمه چیز میخواد و همزمان یه عالمه چیز نمیخواد...! پووووف مثلا دلم میخواد تعطیلات برای خوندن پایان ترما بیاد ولی در عین حال دلم نمیخواد برم خونه و بقیشو فقط خودم میدونم اه اه اه دلم میخواد وضعیتمم تثبیت شه اخه این چه وضیه نمیدونم به مشهد فک کنم یا اینجا اینجا خوبه...دوس دارم درسا رو...بچه ها رو حتی ولی یه حس بد داره که هنوز نتونستم باهاش کنار بیام پوففففف میخوام دوباره برم تجریش الان اومدم سایت که وبلاگ پست بزارم و در عین حال موبایبمو شارژ کنم ...نصفه زیادش تقصیر شاهین که من الان اینجام واقعا به چه حقی موبایل منو از شارژ در اورد تا مال خودشو بزنه ها؟؟؟ هااا راستی یادم باشه برم امور دانشجویی بگم اتاقم سرده امروز صب واقعا یخ میکردم  به نظرتون خطرناکه موبایلمو بزارم برم بوفه و اینا.... اخه میخوام شارژ شه همزمان کار هم دارم تو جاهای دیگه خب بهتره حداقل بزارم برم تا امور دانشجویی ببخشید که دارم اراجیف تایپ میکنم وبلاگ عزیزم یا حق...! حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 110 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام تولدت مبارک خسرو جان!ببخشید دیر شد ببخشید یادم رفته بود ولی میخوام بدون ی یکی از ادمای مهم زندگیمی ینی وبلاگ جزوی از زندگی منه حالا دیگه و تو جزوی از وبلاگی از وقتی وبلاگو ساختم تا حالا یه دنبال کننده به باوفایی تو نداشتم! دمت گرررم! میدونی دیشب که گفتی احساس میکنی برای هیچ کس مهم نیستی که بهت تبریک نگفتن یاد احساس پارسال خودم افتادم در باره تولدم افتادم ....دقیقا مث تو بغض بدی گرفته بود گلومو از اینکه هر کسی مشغول یه چیزی بود و بدتر این بود که همه میخواستن وانمود کنن خیلی مهمه تولد منه ،در واقع مث یه وظیفه اومدن تبریک گفتن و این حس بدتری بهم داد یجوری بود..... حس اینکه ادما از روی احساس دین برات کاری انجام بدن باز خوبه تو با صداقت برخورد شد باهات و صادقانه ادما یادشون رفت خیلی حس غریبیه که فقط خودم خوووب میفهممش از کلاس زبان میام.....استاد از بچه ها پرسید بزرگ ترین اشتباه زندگیتون چی بود،شرم اور ترین قسمتش این بود که...این بود که نه! اینه که ... نتونی حتی بزرگ ترین اشتباهتو عنوان کنی ولی کااااش برمیگشتم به دوم دبیرستان تا بتونم اصلاحش کنم! اخخخخخخ لعنتی..لعنت به تمام اشتباهات تعیین کننده مسیر زندگی تو رو خداااا با دقت تصمیم بگیرید...خیلی مهمه ادم چه تصمیمی میگیره تو هر قدم از زندگیش بادین با شیرینه...!هه خوش بحال شیرین که با بادینه...بدم میاد بگم بگم بادین....."محمد" یا حق... حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام بعد از چندین روز اومدممیدونی در واقع یه موضوعی ذهنمو به شدت درگیر کرده بود برا همینم تصمیم گرفتم بیام اینجا بگمش تا طبق معمول یکم اروم تر شم میدونی چیه...من دوست دارم با خیلی از ادما ارتباط برقرار کنم همه خب عاشق خیلی از چیزای فرهنگ غرب میشن ولی من تنها چیزی که بیشتر از همه جذبم میکنه تو فرهنگ غرب داشتن دوستی از جنس مخالفه در واقع نه این.... ،اینکه داشتن دوسته بدون در نظر گرفتن جنسیتش مگه ادم به هر کسی سلام داد که جنس مخالف بود ینی الان ارررره ینی الان تا تهشو برو من رل زدم و من خیلی عاشقم و این چرندیات من دلم میخواد داشته باشم دوستای اینطوری که دوس پسرم نیستم دوستمن از جنس پسر اخه مگه میخوام بخورمشون من متاهلم باشه،نباید وارد حریم و حرمتا بشم باشه،منباید یسری خط قرمزا رو رعایت کنم خب بااااشه،من که نمخیوام پسرای مردمو بخورم ولی دوست دارم اگه از کسی خوشم اومد که دوستم باشه دوست بشم باهاش دوووست فرند...نه لاو الان یکیسو کم دارم که بهم بگه نیس تا حالا نداشتی خب اره ولی اعصاب من از برداشت بد بقیه خورد و بهم ریخته اس مثلا قاعم،من باهاش واقعا رفیقم...واقعا رفیقم هیچ حس دیگه ای بهش ندارم اونم همینطوره مطمعنم ولی رابطه مو باید از نزدیک ترین دوستام پنهون کنم چرا چون به نظرشون خییییلی من بی حیا خواهم بود که دارم با قاعم حرف میزنم گاهی ما با هم قرار گذاشتیم حتی برم مشهد همو ببینیم با هم حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25

سلام وبلاگم بعد روز هاااااااینقد اتفاق افتاده که نمیدونم چطور بگم اصن ولیی تصمیم دارم همه رو بگم چون میخوام بمونه احمممم...با اتفاقات جنجالی سیاسی ،اقتصادی،اعتراضی،بیشعوری،هرج و مرج و امثالهم ملت کار ندارم و اصلا هم به من برطی نداره که دیشب با اون همه استرس خوابیدم تو خوابگاه صدا اژیر اتش نشانی و امبولانس و پلیس قطع به شو نبود کلیپایی که پخش میشد از پاره کردن عکس شهدا رو هم اصلا در نظر نمیگیرم ینی اصلا نمیفههممشون اخه ینی چی چرا؟ نفهممم اون رفته شهید شده که تو الان عربده بکشی روانی اون جونشو داده که تو شلوار فاق کوتاه بپوشی با کتونی قرمز و موهای جلف و قیافه صد من یه قازت الان بیای وسط خیابون اظهار نظر کنی؟؟؟ تو اصلا حق اظهار نظر داری بچهههه اونم چی درباره کسی که همه چیزو ول کرده رفته جنگیده که تو مث افغانی بدبخت زندگ نکنی خاک بر سرت اخه من چی بگم واقعا چی دارم که بگم چی میتونم که بگم دزد زیاده،گرونی زیاده،اواره داریم،بیچاره دارم ،معترض داریم...همششش قبول،همش به حق ولی این یسری احمق که میان...چی بگم خدا چی بگم التماس فکر..التماس شعور من تازه قرار بود حرف نزنم من تازه قرار بود تو وبلاگم در این باره حرف نزنم،ولی مگه میشه لعنتی دلم پره مارپیچ سکوت من اینجا رفتم تو دلللل نظریه مارپیچ سکوت توضیحش نمیدم و بازش نمیکنم پست قبلی رو فاطمه دیده درواقع تمام پست های قبلی رو فاطمه دیده و خب بهم گ حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:25